Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-04-27@19:01:55 GMT

بزرگ‌ترین نمکدان جهان در قشم

تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۳۹۴۳۵۱

بزرگ‌ترین نمکدان جهان در قشم

همشهری آنلاین: ماجرای جوی باریکی در غار نمکدان که به اتفاقی خطرناک تبدیل شد؛ آبی که در نگاه اول بی‌خطر به نظر می‌رسید. با بارش یک باران کوتاه چیزی نمانده بود تا طولانی‌ترین غار نمکی جهان را به گور دسته‌جمعی تبدیل کند. سفر به قلب نمک در غار نمکدان ۳ در جزیره قشم، تجربه‌ای بود پر خطر برای غارنوردانی که سال گذشته قصد کردند تا انتهایش بروند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ماجرای این سفر از میان خاطرات و گفته‌های همکار سرزمین‌من، افشین یوسفی ـ مسوول فنی این گروه ـ گردآوری شده و توسط همکارمان، علی‌اکبر رضوی به نگارش درآمده است.

شنیدن خبر اکتشاف بزرگ‌ترین غار نمکی جهان در ایران هیجان‌انگیز بود. سال ۸۵ بود که خبرش را مستقیم از مهندس‌بیژن‌دره‌شوری، کارشناس پیشکسوت محیط‌زیست و رئیس وقت ژئوپارک قشم شنیدیم. او برایمان از تحقیقات هفت ساله گروهی اهل کشور چک با همکاری دانشجویان دانشگاه شیراز گفت و اینکه تمام غار را در چند مرحله کشف کرده‌اند.

سفر به بزرگ‌ترین غار نمکی جهان، بهانه اصلی سفر گروه ما به قشم شد؛ همان سال غار را پیمایش کامل کردیم و سه‌سال بعد برای  بررسی بیشتر و کار عکاسی و نقشه‌برداری کامل به آنجا برگشتیم. خطر در کمین بود و نمی‌دانستیم. آب‌وهوای قشم خبر از احتمال بارش‌های موسمی و شدید می‌داد. هواشناسی هم نظرش برای این چند روز همین بود؛ بارش‌های پراکنده. این آغاز ماجرای ما در این غار بود؛ غاری که داستان زندگی‌اش به چند هزار سال پیش برمی‌گردد.

آن وقت‌ها هنوز کسی نمی‌دانست که غار نمکی قشم که آن‌را غار نمکدان ۳ (۳N cave) می‌نامند طولانی‌ترین غار نمکی جهان است؛ غاری که در جزیره‌ای شگفت‌انگیز به نام قشم واقع شده؛ جزیره‌ای ۱۶۰۰ کیلومتر مربعی که سال‌های سال و قرن‌های قرن، فشار لایه‌های زمین و وزش تندبادها و بارش رگبارها، چهره‌ای رنگارنگ و گوناگون به آن داده است. قبل از رفتن به سمت غار، طبق تجربه‌های قبلی اطلاعاتمان را درباره‌اش تکمیل کردیم. نقشه غار را از کتاب « Iran Cave Directory» که آلمانی‌ها به همراه تیم پژوهشی ایرانی تهیه‌اش کردند برداشتیم و گزارش تیم اکتشاف اهالی چک را هم همراهمان بردیم.

نمکدان ۳ را همیشه هم بزرگ‌ترین غار نمکی جهان نمی‌دانستند و این لقب سال ۲۰۰۶ میلادی به بعد آن است. وقتی حدود شش سال پیش غارنوردان جمهوری چک داخل آن رفتند، با دیدن باریکه‌راه‌هایی متوجه شدند که طول این غار می‌تواند از ۵۰۱۰ متری که ثبت شده بیشتر باشد؛ یعنی همان طولی که به‌خاطرش دومین غار نمکی جهان لقب گرفته بود.

برای همین  سال ۲۰۰۶ میلادی که دوباره به قشم آمدند، ارتباطش را با غار ۱۵۷۰ متری دیگری پیدا کردند. به همین دلیل هم غار نمکدان ۳، از غار ملهم (Malham Cave) که تا آن روز بزرگ‌ترین غار نمکی جهان بود ۹۰۰ متر طولانی‌تر شد و مقام اول را در جهان از آن خود کرد. سال ۸۵ مطالعه گزارش چکی‌ها هیجانمان را بیشتر کرده بود.

طبق گفته آنها بیش از ۵۰ درصد غار- یعنی حدود ۳ هزار متر- را باید در دالان‌های کمتر از یک متر بپیماییم. این‌طور که در گزارش آمده بود، قسمت زیادی از این ۳ هزار متر آن‌قدر تنگ می‌شود که فقط سینه‌خیز، راه عبور از آن خواهد بود، آن‌هم بدون کوله و بساط. پس ما هم آب و غذا و کمک‌های اولیه را برای سه روز پیش‌بینی کردیم و راه افتادیم و در برنامه‌ای دو روزه و یک شب‌مانی، پیمایش غار کامل شد.

سال ۸۸ یعنی سه سال بعد از پیمایش غار، مینی‌بوس، تیم ۱۱ نفره ما را به انتهای جزیره آورد تا پای غار. حدود نه صبح بود و بعد از پیمودن راهی که به‌خاطر باران‌های این یکی دو روز ناهموار شده بود، به ورودی غار رسیدیم. قسمت‌های زیادی از جاده خاکی منتهی به کوه نمکدان توسط سیل شسته شده بود و چند جای دیگر هم سنگ‌های بزرگ راه را بند آورده بودند. نزدیک غار، جاده کاملا از بین رفته بود و قسمتی را باید پیاده می‌رفتیم.

مثل هیچ کجا

در اولین نگاه، غار نمکدان قشم انگار تفاوتی با غارهای دیگر ندارد؛ یک دهانه باریک با ارتفاع دو متر و یک جوی کوچک با آب گل‌آلود. اما به قول معروف این آرامش، حتما پیام‌آور توفان بود. شکل مورفولوژی دهانه غار کمی با سال ۸۵ و گزارش گروه اهل چک متفاوت بود. این خصوصیت کوه‌ها و غارهای نمکی ‌است که به‌خاطر فعال بودنشان، مرتب شکل‌شان عوض می‌شود. وارد غار که شدیم، همه‌چیز فرق می‌کرد؛ اما این تازه اول غافلگیری‌ها بود. به نظر می‌رسید غار هنوز ده متر پیش نرفته، تمام شده است. هوا گرم و به‌شدت مرطوب بود؛ رطوبت زیادی که توان آدمی را تحلیل می‌برد.

به لطف اندک نوری که از دهانه می‌تابید، دالان باریک پیش رویمان را پیدا کردیم؛ دالانی به ارتفاع ۴۰ سانتی‌متر در انتهای ورودی. باید از همین‌جا سینه‌خیز را بدون کوله‌ای بر پشت شروع می‌کردیم؛ آن ‌هم با سری بالا و بیرون از آب که بشود نفس کشید.

کوله‌ها را همراهمان روی کف غار کشیدیم و حرکت کردیم. چهره بچه‌ها دیدنی بود؛ آنهایی که در ابتدا سعی می‌کردند حتی کفششان داخل آب گل‌آلود نرود، حالا باید سینه‌خیز در آن غوطه‌رو می‌شدند و حتی از خیس شدن سر و صورتشان هم گریزی نبود. هر ۱۵- ۱۰  متر که سینه‌خیز می‌رفتیم، می‌شد پامرغی هم رفت و کمی بعد دوباره سینه‌خیز؛ آن‌هم لای کانی‌های بیرون زده از کف و دیواره‌های غار.

«یک لحظه هم از دور و برتان غافل نشوید. شش دانگ حواستان به جایی باشد که دست و صورتتان را می‌گذارید. کوله‌هایتان را بپایید. گیر کند، پاره شده.» مخاطب این هشدارها، بی‌تجربه‌ترهای گروه‌ بودند. آنهایی که نمی‌دانند یک اشاره کوچک به این کانی‌های نیزه‌ای تیز، برای یک برش عمیق و دردناک کافی‌است.

نیزه‌های نمکی انگار مارهای خوش‌خط و خال‌ بودند؛ هرکدام به رنگی و کنار هم رنگین‌کمانی از رنگ. ده‌ها رنگ کنار هم، وقتی در مقابل نور چراغ‌پیشانی‌هایمان می‌درخشیدند، منظره بی‌بدیلی را به‌وجود می‌آوردند. انگار وارد قصر جواهر شده بودیم. جشنواره باشکوهی از رنگ که به یُمن وجود ترکیبات معدنی مثل آهن، فسفر، کلسیم و مس برپا شده. اما باید از این جواهرات برحذر بود و به دیدنشان - آن هم با احتیاط- قناعت کرد. بریدن و زخم‌برداشتن پوست یک طرف ماجراست و وجود نمک زیاد و دردناکی و سوزش زخم طرف دیگرش.

کف غار البته به خطرناکی دیواره‌ها نبود و می‌شد اعتماد بیشتری روی آن داشت. آب بستر را کمی نرم کرده و سر تیز کانی‌ها را در خود حل کرده بود. گاهی که کف غار گود می‌شد، آب جمع شده در آن، حرکت را باز هم ساده‌تر می‌کرد. گاهی هم که سینه‌خیز رفتن طولانی می‌شد، برای استراحت که برمی‌گشتیم، قندیل‌های تیز را در چند سانتی‌متری صورتمان می‌دیدیم. فکر اینکه چند روز پیش، تمام این حفره‌ها و راه‌ها پر از آب و گِل بوده وحشتناک بود. هنوز سینه‌خیز بین ترس و امید رنگین‌کمان دیواره‌ها پیش می‌رفتیم که دالان کمی مهربان‌تر شد. حالا دیگر می‌توانستیم نیم‌خیز هم حرکت کنیم.

کلبه درویش

«وای، اینجا دیگه کجاست!» این یکی از ده‌ها جمله‌ای بود که بچه‌ها از حیرت دیدن تالار بزرگ پیش‌ رویشان گفتند. یک فضای بسیار بزرگ محدب و یک تخته سنگ نمک بزرگ زیر پایمان. فضای باز آن‌قدر بزرگ بود که در بدو ورود انتهایش را تشخیص نمی‌دادیم. قندیل‌های شاخه‌ای یا اختاپوسی آویزان از سقف و متصل به دیواره‌ها، خستگی چند ساعت گذشته را از یادشان برده بود. کف تالار هم چند حوضچه بود که در این گرما و رطوبت بالا، غوطه‌رو شدن در آن لذت‌بخش بود. آب حوضچه‌ها از نمک اشباع شده و بسیار سنگین بود. بدون هیچ تقلایی روی آب غوطه‌ور ‌ماندیم.

فرصت خوبی‌ بود برای خوردن ناهار و تجدید قوا. هادی، از اعضای گروه، هم از فرصت استفاده کرد و زخم بازویش را که هدیه همان سنگ‌های تیز نمکی‌ بودند، پانسمان کرد. هنوز ۱۲۰۰ متر را هم نیامده بودیم اما روی نقشه و طبق حساب، به موقع به آنجا رسیده بودیم. اعضای گروه دور هم، تالار را کلبه درویشی کرده و استراحت کردند. رنگ دیوارهای نمکی لایه به لایه و هر چند سانتی‌متر به رنگی بود.

اینجا بود که در میان همهمه بچه‌ها، ناگهان نگرانی وجودم را فرا گرفت. کمی آن‌طرف‌تر، تمام قندیل‌ها در یک ارتفاع مشخص از زمین بریده شده‌ بودند. این یعنی تازگی‌ها آنجا سیل آمده است؛ سیلی آن‌قدر بزرگ که به زیر قندیل‌ها هم رسیده و آنها را از ارتفاع ۱/۲ متری زمین شسته است. عامل سیل هم بارش‌های سیل‌آسایی بود که جنوبی‌ها با آن خوب آشنا هستند و قشم هم از آن مستثنا نیست. رطوبت تالار  هم که به ۸۰ درصد می‌رسید گواه دیگر این ماجرا بود.

وقت را نباید هدر می‌دادیم، کافی بود باران روی تندش را نشان کوه‌های بیرون بدهد تا غار، گور دسته‌جمعی‌مان شود. نقشه راه می‌گفت انتهای تالار دو شفت یا گذرگاه  قرار دارد که به بیرون راه دارند. این‌جور مواقع باید آمار این گذرگاه‌ها را داشت تا برای لحظه بحران بتوان از این گزینه‌ها استفاده کرد. به راهمان ادامه دادیم و مسیر باریک غار را سینه‌خیز جلو رفتیم اما ناگهان هوای داخل غار سرد شد. تغییراتی در حال شکل‌گیری بود. این را از صداهایی که از اطراف می‌آمد فهمیدیم.

سیل و دلهره

صدای ریزش و ترک خوردن دیوارها، صدای شرشر آب؛ هرچند خیلی آرام بود اما همین صدا که هنگام رفتن از آن خبری نبود، هوشیارمان ‌کرد. این صدا اصلا پیغام خوبی نداشت، چراکه اعلام می‌کرد باران باریدن گرفته. به‌سرعت بقیه اعضای گروه را متوجه کردم. آنچه نباید می‌شد، اتفاق افتاده بود. با «ابراهیم واقف» سرپرست برنامه و «مجید کاشیان» دیگر مسئول فنی تیم چاره‌ای ‌اندیشیدیم. دیگر ادامه دادن راه ممکن نبود، باید برمی‌گشتیم. گروه را راه انداختیم و در تالار بعدی که کمی از آنجا بزرگ‌تر بود و حاشیه امنیت بیشتری داشت مستقر ‌شدیم. ادامه راه ممکن نبود. گذرگاه‌های تنگی که از آنها آمده‌ بودیم، حالا پر از آب بودند. آب از سقف هم چکه می‌کرد. ما مانده‌ بودیم و یک تالار نسبتا بزرگ که البته بزرگی‌اش بیش از چند ساعت به کارمان نمی‌آمد. همه اینها اما باز تمام ماجرا نبود.

گاهی از گوشه کنار، صدایی غیر از جریان آب هم می‌آمد؛ شکستن دیوار و ریختن خرده سنگ‌ها. طبیعت انگار روی بی‌رحمش را نشان ما می‌داد. حالا اگر آب هم نسخه زندگی‌مان را نمی‌پیچید، آوار سنگ‌های سنگین نمکی که پایه‌های زیرشان در حال شسته شدن بود، این کار را می‌کرد. ترس و اضطراب را در چشم تک‌تک بچه‌ها می‌شد دید. با مجید و ابراهیم دوباره به مشورت ‌نشستیم. طبق محاسبات ما، در تالار بعدی که حدود ده دقیقه با جای فعلی‌مان فاصله داشت، شفتی به بیرون راه داشت اما متاسفانه راه بین این دو تالار مملو از گِل و آب بود. با وجود بارش باران هم بیش از شش - هفت ساعت نمی‌توانستیم در جای فعلی خود بمانیم، چراکه سطح آب رفته رفته بالا می‌آمد.

به هر حال تنها راه انتظار بود و امید به اینکه سطح آب آن‌قدر پایین بیاید که به تالار کناری و گذرگاه خروجی راه پیدا کنیم؛ گذرگاهی که البته آن‌قدر باریک بود که احتمالا از آن هم نمی‌توانستیم استفاده کنیم. با دستور خاموشی، همه چراغ‌ها را خاموش کردند و به نوبت یکی‌دو تا روشن ‌شد تا برای ساعت‌های مبادا ذخیره داشته باشیم. بین بچه‌ها بحث‌های انحرافی پیش کشیدم تا به بحران فکر نکنند؛ هرچند زیاد فایده‌ای نداشت.

حالا آب کم‌کم به زیر پاهایمان هم رسیده بود و کوله‌هایمان روی آب شناور بودند. تقریبا غیر از ما سه نفر، بقیه خودشان را باخته بودند. زیباترین صحنه‌های عمرمان بدترین خبرها را به ما می‌دادند. از چند قسمت دیوار آبشارهای زیبایی جاری شدند که البته پیغامشان سرعت بخشیدن به جریان آب بود.

هفت ساعتی گذشت و من گوشه‌ای خوابیده بودم تا کمتر دچار استرس شوم. به نظر می‌رسید چکه‌های آب از سقف و جریان آب زیر پایمان کمتر شد. بدون‌شک این، یکی از خوشحال‌کننده‌ترین خبرهای عمر تک‌تک‌مان بود. حالا دیگر گذرگاه مقابلمان باز شده بود و بچه‌ها بی‌درنگ، یکی‌یکی وارد آن می‌شدند.

بحران اما هنوز تمام نشده بود. کافی بود باران دوباره ببارد، حتی خیلی کمتر از گذشته تا دالان را پر از آب کند. خیلی سریع‌تر از قبل راه‌ها پیموده می‌شدند. حدسمان درست بود و گذرگاه خروجی تالار بعدی هم برایمان قابل استفاده نبود. گذرگاه تالار بعدی هم گرچه دهانه بازی داشت اما طبق نقشه، در انتها آن‌قدر باریک می‌شد که حساب کردن روی آن، از بحرانی که در آن بودیم خطرناک‌تر بود. حالا طبق برنامه حدود ۴۵ تا ۶۰ دقیقه به انتهای غار مانده بود که بیشتر آن را هم باید سینه‌خیز و پامرغی می‌رفتیم. دو راه داشتیم؛ یا اعتماد به گذرگاه خروجی تالار یا ادامه راه و تن دادن به خطر سیل. هرچه حساب می‌کردیم، می‌دیدیم راه دوم مطمئن‌تر است. پس دستور حرکت داده شد. بچه‌ها آن‌قدر سریع حرکت کردند که گاهی کوله‌شان را روی زمین جا می‌گذاشتند.

کسی دیگر به فکر کانی‌های تیز کنار دیوار و رنگ‌های فریبنده‌شان نبود. راهی که هنگام آمدن در ۵۰ دقیقه طی شد، حالا ۲۰ دقیقه‌ای پیموده می‌شد و از غار و همه ترس‌هایش خلاص می‌شدیم. ساعت ۷:۳۰ دقیقه شب بود که ما با حدود پنج ساعت تاخیر از غار بیرون آمدیم. هیچ‌کس حواسش به زخم‌های دست و صورتش نبود. کسی سراغ کوله گمشده‌اش را نمی‌گرفت. بهترین خبر همین بود که دوباره راننده مینی‌بوس را ببینیم. باران دوباره باریدن گرفته بود و باورمان نمی‌شد که بیرون غار هستیم.

کد خبر 778273 منبع: سرزمین من برچسب‌ها سفر - گردشگری جزیره قشم غار

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: سفر گردشگری جزیره قشم غار تالار بعدی غار نمکدان دیواره ها نمکدان ۳ سینه خیز قندیل ها کانی ها بزرگ تر سنگ ها آن قدر بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۹۴۳۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فروش نمایش «گالیله» از مرز ۷۰۰ میلیون گذشت

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، آمار فروش و تعداد تماشاگران نمایش‌های مجموعه تئاترشهر، تالار هنر و همچنین تماشاخانه سنگلج تا پایان روز جمعه ۷ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ اعلام شد.

نمایش «گالیله» به کارگردانی شهاب‌الدین حسین‌پور که از ۲۹ فروردین در تالار اصلی با ظرفیت ۵۷۹ مخاطب و قیمت بلیت ۳۰۰ هزار تومان اجرای خود را آغاز کرده است، با مجموع ۸ اجرا و میزبانی از ۳ هزار و ۴۱۵ مخاطب (با احتساب بلیت تمام‌بها، نیم‌بها، تخفیف‌دار و مهمان) توانست به فروشی معادل ۷۸۸ میلیون و ۵۴۰ هزار تومان دست پیدا کند.

نمایش «روال عادی» به کارگردانی کیارش رُست که اجرای خود را از ۳۰ فروردین در تالار چهارسو، با ظرفیت۱۳۲ نفر و قیمت بلیت ۱۸۰ هزار تومان آغاز کرده است، با مجموع ۸ اجرا و میزبانی از ۶۰۴ مخاطب توانست به فروشی معادل ۸۴ میلیون و ۲۷۶ هزار تومان برسد.

نمایش «توقف اتانازی» به کارگردانی محمدرضا عطایی فر که اجرای خود را از ۲۳ فروردین در تالار چهارسو با ظرفیت۱۳۲ نفر و قیمت بلیت ۱۸۰ هزار تومان آغاز کرده است، با مجموع ۱۴ اجرا و میزبانی از ۱ هزار و ۱۱۰ مخاطب، توانست به فروشی معادل ۱۵۵ میلیون و ۴۳۰ هزار تومان دست پیدا کند.
نمایش «آن بُرد» به کارگردانی مهدی زندیه و آیدین تمبرچی نیز که اجرای خود را از ۲۳ فروردین در تالار قشقایی ساعت ۱۸ با ظرفیت ۹۶ نفر و قیمت بلیت ۱۷۰ هزار تومان آغاز کرده است، با ۱۶ اجرا و میزبانی از ۱ هزار و ۳۹۶ مخاطب، فروشی معادل ۲۱۲ میلیون ۲۹۶ هزار تومان داشته است.

نمایش «پس از» به کارگردانی مرتضی کوهی نیز که اجرای خود را از ۲۳ فروردین در تالار قشقایی، با ظرفیت ۹۶ نفر و قیمت بلیت ۱۴۰ هزار تومان آغاز کرده است، با ۱۴ اجرا و میزبانی از ۱ هزار و ۲۰۵ مخاطب به فروشی معادل ۱۳۸ میلیون و ۸۸۰ هزار تومان دست پیدا کند.

نمایش «آبی گونه» به کارگردانی کاوه مهدوی که از ۲۳ فروردین در تالار سایه با ظرفیت ۷۲ نفر و قیمت بلیت ۱۵۰ هزار تومان اجرای خود را آغاز کرده است، با مجموع ۱۴ اجرا و میزبانی از ۵۱۶ مخاطب به فروشی معادل ۵۳ میلیون و ۹۲۵ هزار تومان دست پیدا کند.

نمایش «کان لم یکن» به کارگردانی سید علی موسویان که از ۲۶ فروردین در تالار سایه با ظرفیت صندلی ۷۲ نفر و قیمت بلیت ۱۵۰ هزارتومان روی صحنه رفته است، با ۱۲ اجرا، ۳۰۲ مخاطب جذب کرده و به فروشی معادل ۲۷ میلیون و ۵۱۹ هزار تومان دست یافته است.

نمایش «نظام ابن عربی» به کارگردانی یاسمین عباسی که از ۲ اردیبهشت‌ماه در کارگاه نمایش با ظرفیت صندلی ۲۶ نفر و قیمت بلیت ۱۰۰ هزارتومان به صحنه رفته است، با ۶ اجرا میزبان ۱۲۳ مخاطب بوده و به فروش ۹ میلیون و ۹۰ هزار تومان دست پیدا کرده است.
در تماشاخانه سنگلج، نمایش «سلطان عمرا بمیرد» به کارگردانی محمدجواد کبودرآهنگی که از ۴ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ به صحنه رفته است؛ چهارمین اجرای خود را پشت سر گذاشت و در مجموع، میزبان ۱۵۷ تماشاگر بوده است. این نمایش با احتساب بلیت‌های تمام بها، نیم بها، میهمان و تخفیف دار با بلیت ۱۰۰ هزار تومانی و ظرفیت سالن ۲۳۶ نفری، مبلغ ۱ میلیون و ۹۹۰ هزار تومان فروخته است.

همچنین نمایش «شاماران» به کارگردانی ساسان شکوریان نیز که اجرای خود را از ۲۲ فروردین‌ماه ۱۴۰۳ آغاز کرده است؛ با ۱۵ اجرا توانسته است ۴۹۸ تماشاگر را به تماشاخانه سنگلج جلب کند. این نمایش با احتساب بلیت‌های تمام بها، نیم بها، میهمان و تخفیف دار با بلیت ۸۰ هزار تومانی و ظرفیت سالن ۲۳۶ نفری، توانسته مبلغ ۲۲ میلیون و ۲۸۰ هزار تومان بفروشد.

در تالار هنر، نمایش «انگشتر اسرارآمیز» به کارگردانی میثم یوسفی که از ۳ اسفندماه ۱۴۰۲ با ظرفیت ۲۴۴ نفری به صحنه رفته است؛ با ۶ اجرا و قیمت بلیت ۱۰۰ هزار تومان، توانست ۶۰۱ تماشاگر را جلب کند و به فروش ۴۴ میلیون و ۱۲۱ هزار تومان دست پیدا کند.

همچنین نمایش «آکادمی پرندگان» به کارگردانی حسین مزینانی که از ۲۲ فروردین‌ماه ۱۴۰۳ در تالار هنر با ظرفیت ۲۴۴ نفری به صحنه رفته است؛ با ۱۵ اجرا و قیمت بلیت ۱۰۰ هزار تومان، توانسته ۷۶۱ تماشاگر را جلب کند و به فروش ۵۰ میلیون و ۶۴۴ هزار تومان دست پیدا کند.

نمایشنامه‌خوانی «پینوکیو» به کارگردانی داود زارع که ۷ اردیبهشت‌ماه در تالار هنر با ظرفیت ۲۴۴ نفری انجام شد، با ۱ اجرا و قیمت بلیت ۸۰ هزارتومان، توانست ۲۴۴ تماشاگر را به سالن جلب کند و به فروش ۱۹ میلیون و ۸۸۸ هزار تومانی برسد.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • پلمب۲ تالار متخلف در صومعه‌سرا
  • فروش نمایش «گالیله» از مرز ۷۰۰ میلیون گذشت
  • شازده کوچولو به روایت عکس
  • شاهکار مهندسان ایرانی در سریلانکا
  • ادامه حواشی جنجالی یک پلتفرم/ «محفل» در صدر دیگر نظرسنجی‌ها
  • عظیم‌ترین پنجره شیشه‌ای رنگی جهان رونمایی شد
  • ساخت عظیم‌ترین پنجره شیشه‌ای رنگی جهان تمام شد
  • خواهرخوانده اصفهان میزبان عظیم‌ترین پنجره شیشه‌ای رنگی جهان
  • با شاهکار مهندسان ایرانی در سریلانکا آشنا شوید | آغاز تا انجام اومااویا
  • تالار چینی‌خانه اردبیل اولین موزه کشور